«حالا می‌فهمم که درد بیگانگی چه درد بزرگی است.

چه کسی می‌تواند حالا باور کند که در قلب من هیچ چیز وجود ندارد؟»

- از میان نامه‌ی فروغ فرخزاد به پرویز شاپور.

#دلنوشته

▪︎ - ⁶ شهریورماهِ ¹⁴⁰² - ▪︎
⁰².⁴⁹
دیدگاه ها (۰)

زنانگی نصیب دختری شده است که هیچ وقت نه از کودکی چیزی فهمید و نه حتی از دخترانگی هایش.

گاهی چیزهایی که از جسم به تاراج میرود ، وحشتناک تر است از تمام آنچه

ما که جوانی نکردیم! یعنی وقت و حوصله‌ش را نداشتیم.

غمگینم و می‌توانم سر مزار هر غریبه‌ای چنان بلند

این نامه ی آخر استپس از آن نامه یی وجود نخواهد داشتاین واپسی...

رها🍂 ولی من اونجایی فهمیدم زندگی قشنگ نیست که پذیرفتم یه سری...

نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط